نویسنده: محمود رامیار




 

خط عربی رایج به دو قسم تقسیم می‌شود: كوفی و نسخ.

خط كوفی

پاره‌ای می‌گویند این خط از خط سریانی گرفته شده است. خط سریانی را در ابتدا خط حیری می‌خواندند و به شهر حیره از شهرهای عربی عراق نسبت می‌دادند. بعدها كه مسلمانان در 3 میلی حیره شهر كوفه را ساختند شهرت خط حیری به خط كوفی تبدیل یافت. سریانی‌های مقیم عراق خط خود را به 3 قلم می‌نوشتند كه یكی از آنها از خط آرامی معروف به (سطر نجیلی) مأخوذ بوده و برای نوشتن كتب مقدس به كار می‌رفته است. (1) عربها این خط را آموخته و بعدها خط كوفی از آن پدید آمد. گفته‌اند كه میان حروف این دو خط شباهت زیادی است. (2) مثلاً اگر الف ممدود در وسط كلمه واقع شود نوشته نمی‌شود مانند «كتاب» كه «كتب» و «ظالمین» كه «ظلمین» نوشته می‌شد.
هم چنین گفته‌اند كه نخستین بار ایرانیان این خط را از خطوط آرامی اقتباس كرده‌اند ولی پاره‌ای از مستشرقان معتقدند كه خط كوفی از سه قرن قبل از اسلام در شمال عربستان در منطقه‌ی «پترا» (3) متداول بوده و بعداً با تغییراتی به مكه رسیده است. این خط را اصولاً بازرگانان برای حساب خود و ملاكین برای نوشتن قراردادها و اسناد معاملات خویش و یا مراسلات تجاری بكار می‌بردند. آثار تجارت و دادوستد و هم چنین نفوذ كلمات خارجی در این خط بخوبی دیده می‌شود: مثلاً كلمه‌ی «قلم» یعنی نی باریكی كه بدان وسیله چیز می‌نویسند از «كَلَموس Kalamus» یونانی اقتباس شده، بعد این كلمه به سوریه رفته و بصورت «كَلَم Kalam» درآمده و سپس به شمال عربستان رسیده و كلم یا قلم شده است. دیگر كلمه‌ی «قرطاس» یعنی صفحه‌ی كاغذی كه روی آن چیز می‌نویسند از كلمه‌ی «كارتس» یونانی گرفته شده و در سوریه بصورت «كارتیس»‌ درآمده و بالاخره به شكل قرطاس وارد شمال عربستان و بعد مكه معظمه شده است، و باز از نشانه‌های دیگر كلمه‌ی «لوح» است. لوح یعنی صفحه‌ی سنگی و یا فلزی كه روی آن چیز می‌نویسند از كلمه‌ی لوح آرامی اقتباس شده و هم چنین كلمه‌ی «كتاب» از كلمه‌ی «كتابا» مأخوذ است.
یكی از محققین عرب می‌گوید: خط كوفی شبیه‌ترین خطوط به خط حیری است و خط حیره شبیه خط نبطی است و خط نبطی شبیه به آرامی و آرامی شبیه فنیقی و این یك همانند خط توده‌ای مصری است و این دلیل بر پیوستگی این خطوط بحسب ترتیب مذكور است. (4)

خط نسخ

این خط را نیز به خط نبطی شایع در شمال حجاز و شام برمی گردانند. اگرچه این خط پس از خط كوفی قرار گرفته باشد. (5)
به نظر اهل اخبار منشاء خط عرب حیره و انبار است كه مردمی از عرب آن را ابتكار كردند و یا از الفبای سریانی اقتباس نموده‌اند. این پیدایش ظاهراً در حدود ظهور اسلام است و مسلمین از آنها آموخته‌اند و به كودكان خود یاد داده و كم كم در این فن پیشرفت كرده‌اند. ترتیب حروف الفبا همان ابجد، هوز، حطی، كلمن، سعفص بود كه نزد سریانی‌ها و یهود نیز مرسوم بوده است. ولی بعضی گفته‌اند كه این ترتیب در زمان خلافت عمر بن خطاب پیش آمد. (6) به هر صورت این ترتیب حروف الفبای مرسوم زمان ما امریست كه بعدها پیش آمده است.
ظاهراً حروف الفبا به ترتیب ابجد و هوز اقتباسی از آرامی باشد و اشتقاق خط حیری یا خط اهل انبار از خط مسند بدلیل تفاوت زیاد این دو خط بعید به نظر می‌رسد. (7) با اینكه اخبار گواهی می‌دهد كه نوشتن در میان مردم انبار یا حیره رواج داشته متأسفانه نوشته ای از زمان جاهلیت آنان بدست نیست تا بتوان قضاوت قطعی‌تری كرد و حتی كمال افسوس و اسف وقتی رخ می‌دهد كه یادآور شویم اصولاً از نوشته‌های زمان رسول خدا چیزی در دست نیست.
ولی با توجه به ارتباط خط مرسوم مكه و مدینه و اشتقاق آن از خط نبطی كه پس از میلاد در شمال حجاز و شام رایج بوده و نیز خط آرامی كه اصل و منشاء آن است می‌توان قبول كرد كه بزرگان مكه نوشتن را از مردم انبار یا حیره آموخته باشند. میان حیره و جزیرةالعرب ارتباط زیادی بود و داد و ستد بازرگانان رواج داشت. در كتب اهل اخبار نام بسیاری از بزرگان مكه را می‌بینیم كه به حیره رفته‌اند و برگشته‌اند. در حیره خواندن و نوشتن رایج بود بخصوص به علت همسایگی با ایران و نفوذ تمدن ایرانی در میان ایشان و حتی در میان اخبار از آموزش كودكان حیره و نویسندگی آنان نیز داستانها دیده می‌شود.
پس انتشار خط در میان مردم عراق قبل از اسلام مسلم است. ارتباط مردم مكه و حیره هم كه ثابت است. بنابراین دور نیست مردم مكه نویسندگی را از مردم عراق آموخته باشند.
نكته‌ی دیگری كه می‌ماند اشاره اخبار به نام واضعین خط بود كه ذكر كرده‌اند مرامر بن مرة، اسلم بن سدره و عامربن جدرة خط عربی را وضع نموده‌اند. (8)
پاره‌ای این اسامی را نام اشخاص نمی‌دانند بلكه آن را صفاتی می‌شناسند كه از نظر بزرگداشت به اشخاص اطلاق می‌شد. اینها صفات سریانی بوده كه اخباریون گمان برده‌اند نام اشخاصی است و از اینجا افسانه‌ی اختراع و پیدایش خط بوجود آمد. مثلاً نام مرامرین مرّة جمله‌ی آرامی « ماراماری برماری» است به معنی «بزرگ بزرگان و بزرگ زاده و یا بزرگ دانشمندان و فرزند پرچمدار دانش» و نام اسلم بن سدره تصحیف عبارت: «شلیما برسدرا» است یعنی «نویسنده‌ی تمام عیار و تام العلم» و اسم عامربن جدرة تصحیف عبارت «عمرایا برجدرا» است به معنی «عماد حاذق یا ماهر» (9). اخباریان كه دیده‌اند این كلمات بر خطاطان چرب دست اطلاق می‌شود گمان برده‌اند كه نام مردانی واضع خط است.

پی‌نوشت‌ها

1.كتاب اللمعة الشیعه فی نحواللغة السریانیة علی كلا مذهبی الغربیین و الشرقیین تألیف اقلیموس یوسف داود، مطران دمشق بر سریانیها. موصل1896 ص 130 به بعد.
2.ایضاً ص143 به بعد.
3.پترا یا وادی موسی- از شهرهای عربستان قدیم میان بحر احمر و بحر میت كه در اول پایتخت نبطی‌ها و بعد مردم ادوم بوده، سپس در دوره‌ی رومیان مركز فلسطین شده است. این شهر در تجارت فنیقیه و فلسطین تأثیر بسزایی داشت.
4.حیاة اللغة العربیة، ص88 به بعد.
5.النصرانیة: 154 به بعد. در دائرةالمعارف اسلام (جلد اول) نمونه‌هایی از پاپیروسهایی چاپ شده كه نمونه خط نسخ قبل از ابن مقله می‌باشد.
6.صبح الاعشی قلقشندی 3: 23.
7.تاریخ العرب قبل الاسلام 7: 61.
8.الفهرست: فن اول از مقاله‌ی اولی ص 12 به بعد، المزهر1: 390 و 2: 215، النصرانیه: 153، فتوح البلدان: 471-74؛ تاریخ العرب قبل الاسلام1: 186 و الاصنام كلبی- العقد الفرید 4: 242 و 3: 2، المشرق سال 30 (1932) ص557 به بعد.
9.مجله المشرق سال 30 (1932) ح ص577، مجلة لغة العرب2: 438، به نقل تاریخ العرب قبل الاسلام 7: 66 به بعد.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ سیزدهم